- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد نشان مُهـر او باید مُعـزّ المـؤمنین باشد چه بر میآید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟ که صلحش نیز صلحی فتنهسوز و آتشین باشد گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه مبادا لحـظهای کوتاه زیر دِین دین باشد به برق سکه خواهد داد لبخند امامش را هر آن چشمی که کور از دیدن عین الیقین باشد نمیلرزد به پای دار حتی! پای آن سردار که مثل مالک و عمار، عزمش راستین باشد دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد چنان میراثدار لایقی از غربت مولاست که باید چندسالی، چون علی خانهنشین باشد نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه کدام آئینه آهش را و رازش را، امین باشد؟! صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش: که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد! بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد خیالش را نمیکرد این دل خون اینچنین باشد بخوان از چشمهایم باقی ناگـفـتههایم را در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اگر خـدا به زمـین مـدیـنه جان میداد و یا به آن در و دیـوارها دهان میداد كه جـای من بـسرایـنـد از غـریـبی تو شـنـیـدن غــزلی كـوه را تـكـان میداد خـدا نخـواسـته حـتماً و گـرنه میدانـم كه از شنیدن یک شعر، كوه جان میداد پس از عـلی شایع بود كه شبانه هنوز غـریـبهای به یتـیمـان كوفه نان میداد غریبهای كه اگر دیگران غـمش دادند همیشه شادی خود را به دیگران میداد غریبهای كه تو بودی و مثل بغض علی گلوی تو خبر از زخم و استخوان میداد درون خـانـۀ خود تا غـروب كردی آه به غـربت تـو لـب آفـتـاب اذان میداد شهابهای جهان میشدند خون جگرت زمین اگر كه غمت را به آسمان میداد پـر ملائـكـه تـابـوت را بـغـل مـیكرد اگـر كـه بـدرقـۀ تـیـرهـا امـان مـیداد شـبـیه آتـش مـانـدی به زیر خـاكـسـتر زبـانـههـای تو را كـربـلا نشان میداد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شرط مـحـبت است بهجـز غـم نداشتن آرام جــان و خـاطــر خــرم نـداشــتـن از غیر دوست روی نمودن به سوی دوست الا خــدای در هــمـه عــالـم نـداشــتـن گر سر به یک اشـارۀ ابـرو طلب کـند سر دادن و در ابروی خود خم نداشتن معشوق اگر دو دیده پُر از خون پسنددش عاشـق بهجـز سـرشک دمـادم نداشـتن گر کام تلخ و لخت جگر خواهد از کسی در کاسه جای شهـد بهجز سـم نـداشتن زانسان که خورد سودۀ الماس مجتبی در تاب رفت و تشت به بر خواند و ناله کرد آن تشت را ز خون جگر دشت لاله کرد خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح عـمریش روزگار همین در پـیاله کرد نتـوان نـوشـت قـصـۀ درد دلـش تـمـام ورنه توان ز غصه هزاران رساله کرد آه از دل مـدیـنه به هفت آسمان گذشت آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت از چـیست یا رسول که بر خوان ابتلا گردون تو را و آل تو را میزند صلا؟ ای عرش! گـوشواره مگر گم نمودهای زیرا که گه به یـثـربی و گه به کـربلا طوفان نوح پیش وی از قطره کمتر است گـو کـائـنـات جـمـلـه بـگـریـنـد بـرملا ذکـر مـصـیـبـت شـهـدا چـنـد میکنی؟ آتش زدی به جان و دل مرد و زن، دلا! بس کن دمی ز تعزیه، مدح نبی سرای چون اصل این طـریقه بکا باشد و ولا مدح نـبی سرای که بیمـدحـت رسول
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـیان هـجـمـۀ غـمهـا اگـر پـنـاه نـدارد حسین هست نمیگـویم او سـپــاه ندارد حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست زمـانه حـرمـتـشـان را اگر نگـاه ندارد حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد حسین هست نیـازی به تکـیـهگاه ندارد میان لـشکـر او مـرد مـانـده؟ آه نمانده درون خـانـۀ خـود یـار دارد؟ آه نـدارد زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد کسی که صلح حسن را غلط شمرد، ندانست امـام مـفـتـرض الـطـاعة اشـتـباه ندارد درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر که احـتـیـاج به گـودال قـتـلـگـاه نـدارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تویی امیر جمل، وارث رشـادت حـیدر لوای صبر و جهادی به روی دوش پیمبر حسین هست و ابوالفضل هست و قاسم و زینب تو را امیر مدینه! چه حاجت است به لشکر؟ به هیچجا نرسیدهست آنکه در همۀ عمر بدون عشق تو خوانده نماز و رفته به منبر بهپای عشق تو آنکس که سر نداده عجب نیست که با معاویه در پای چند سکه نهـد سر ستون دینی و قـرآن ناطـقی، چه نیازی به مدرک است؟ بگو مدرک از مباهله بهتر؟ صدای غرش شمشیر در غلاف، گواه است که صلح سرخ تو با فتح و عزت است برابر نه جام زهر، که جان تو را گرفت دمی که شکـست پیـش نگـاه تو گـوشـوارۀ مادر امام بیحرم! این دل همیشه بوده حریمت دلی که بوده به نام حـسن همیشه معطّر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا نمک پرورهام بر خوان احسانت حسن من مسلـمانم! مسلـمان مسلـمانت حسن دست و دل باز مدینه! دست خالی آمدم دست خالی من است و لطف دستانت حسن مرد شامی که به تو پیش بقیه فحش داد در مدینه چند روزی بود مهمانت حسن منجـذام نفـس دارم! دیـدن من هم بـیا! هم غذا شو با گدا! دستم بدامانت حسن کوری بدخـواه تو فـریاد مستی میزنم یا مُعـز المـؤمنین جانم بقـربانت حسن! خانهام را میفروشم خرج صحنت میکنم هرچه دارم نذر گنبد نذر ایوانت حسن صحن و گلدسته نه اصلا! بیشتر سوزد دلم میرود با چکمه بر قبرت نگهبانت حسن کی میآید صحن قاسم بر روی ما وا شود؟! چشم ما را پر کـند آئیـنه بنـدانت حسن زخمپایت از خودی و زخم قلبت از خودی آشنایانت چه میخوایند از جانت حسن؟!
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت امام حسن مجتبی علیهم السلام
غـارت زده منـم که کـنـارت نشـسـتهام غارت زده منم که ز داغـت شکـسـتهام غـارت زده مـنـم کـه غـم یــار دیــدهام هــفــتــاد تـیـر از بـدن تـو کـشــیــدهام غارت زده منـم که تو را خـاک میکنم تـابـوت را ز خـون تـنت پـاک میکـنم غارت زده منم که ز کف داده صبر را با دست خـویش کـنده برای تو قـبر را غـارت زده منـم چه کـنـم با جـنـازهات ای وای ریخـته به زمین خون تازهات غــارت زده مــنـم کـه ز داغ بــرادرم خون گریه میکنم که چنین رفته از برم من را به داغ قـتل تو غـارت نمودهاند نه کـربلا و کـوفـه نه در شـام دلـبـرم! داغی که رفتن تو روی سینهام گذاشت والله هـست سخـت تر از غـارت حـرم تشیـیع روز با من و تو سازگار نیست تا شب تو را به جانب قـبرت نـمیبرم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نه فقط ثروت خود را نه، که حاتم گونه شد کـریم آن که کرم داشـته خاتم گونه شد کریم آن که به عالم اثرش را بخشید حـیدری مـسلک و پیـغـمبر اکـرم گونه به تمـاشای تو آن گونه پُر از شوقم که گـونـهام پُـر شده از گـریـۀ شبـنـم گونه مجـتـبایی؟ حـسنی؟ یا که کـریم اللهی؟! ای خــدا ســانِ مــلـک زادۀ آدم گـونـه گوش که جای خودش سُرخ تر از سُرخ شود بیگُـمان از اثـر سـیـلـی مُحکـم، گـونه تحت تاثیر از این ضربه پریشان بشود هم که چشم و مُژه هم دست و سر و هم گونه ربط دارد به تو و عشق تو در باب حسین این که شد ماه صـفـر نیز مُحـرَم گونه
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
آنکه دارد به دلـش غـصۀ بـسیار، منم سـاکـن غــمـکـدۀ مــاتــم دلــدار، مـنـم همۀ شهـر، سر سفـرۀ من نان خوردند ولی انگار به یک شهر، بدهکـار، منم آنکه بـاران شده شـرمـنـدۀ بـاریـدن او شب به شب بارش چشمش شده رگبار، منم آنکه یک عمر، شبش سر شده با کابوسی که در آن مـادرِ او میشـود آزار، منم وسـط کـوچۀ غـم خـانه خـرابم کـردند آنکه دنـیا شده روی سـرش آوار، منـم مـقـتل اصـلی من در وسـط آتـش بـود آنکه جـان داده مـیان در و دیوار، منم اشک هم داغ دلِ خون مرا سرد نکرد سیـنۀ سوخـته از سـرخی مسـمار، منم دست سنگین کسی خورد به روی مادر ولی آنکه شده نیـلی رخش انگـار، منم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
نشستم گوشهای از سفره همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اولین گوهر ارزنـدۀ زهـرا حسن است دومین حـجـت خـلاق تـوانا حسن است شهریاری که در آن دوره نبود همتایش گفته میشد همه جا ماه دلآرا حسن است
: امتیاز
|
زبانحال امام حسن مجتبی علیهالسلام قبل از شهادت
بیا خواهر که از کارم گره دست اجل وا کرد برادر عَزم دیدار بهشت روی زهرا کرد فضای دل ز درد و غصه و زخم زبان پُر بود در این خانه چگونه زَهر جای خویش پیدا کرد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای دو جهـانت فـدا یا حـسن بن عـلی مـظـهـر صبـر خـدا یا حسن بن علی حای تو حُـسن ازل سیـن تو سـرّ ابـد نـون تو نـور الهـدی یا حسن بن علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زهـری پـلیـد بر جگـرش کـارگر شده آقـای غـصهها نـفـسـش مخـتـصر شده خواهر رسید و فاجعه را در نظاره شد از شعـلههای خون لبش در شراره شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
کینهٔ جنگِ جمل تاب و توانت را گرفت جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت در هـمان ثـانـیـههـای اوّل افـطـار بـود زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت حجره شد مقتل برایت! سوخت سر تا پای تو تشت را آورد زینب؛ خون دهانت را گرفت پاره پاره از جگر میریخت و با لرزشِ دستهایش؛ لرزشِ در بازوانت را گرفت خون به خوردِ شال سبزت رفت و تار و پودِ آن ضجّه زد! افتاد دستِ مهربانت را گرفت روزه بودی سهم لبهایت به جای آب شد آهِ جانسوزی که عمقِ استخوانت را گرفت یارِ خانه مـار شد در آسـتـینت عـاقـبت زهرِ خود را ریخت! نور از دیدگانت را گرفت زهر در ظاهر! ولیکن در حقیقت سالها لحظه لحظه ماجرای کوچه، جانت را گرفت!
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سفـرهدارِ همۀ عالـمِ اِمکان حسن است جان حسینِ بنِ علی باشد و جانان حسن است اَیُّـهَــاالــنّــاس بـدانــیــد غــلامَــم آری اَیُّهَاالنّاس بگوئید که سلطان حسن است صلـحِ او بوده سـبب سازِ قـیـامِ ارباب کربلا با سند و مَدرک و برهان حسن است شصت شب گریهکُنِ روضۀ عطشان شدهایم تا بفهمیم در این سلسله باران حسن است ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم بوده در کرب و بلا شاه اگر تـشنۀ آب تن به خاک است و سری خورده به رویِ نِی تاب با همه بیکسی و غربت و داغی که چِشید همسری داشت حسین بنِ علی مثلِ رباب قـاتـلِ جـانِ تو شـد مَـحـرمِ کـاشانـۀ تو خانه را بر سرِ تو مَحرمِ تو کرده خراب سوختی در تب و زینب که سراغت آمد باز شد روضۀ سنگینِ سر و بزمِ شراب ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم پیشِ چشمِ تو به لب چوب زند دشمنِ دین میخورد طفلِ حرم با لگدِ کـینه زمین خـبـری شد اگر از تـیر و تنِ تـابـوتم! یـاد کن از عَـلَـم و گـل پـسـرِ اُمِّ بـنـیـن تیـرها میرسد و مشک بغـل میگـیرد علقمه فاطمه را کرده عزادار و حزین اسمِ عـبّاس که آمد بـویِ یـاسی پیـچـید داغـدارِ دو عمو شد قـمـرِ پـردهنـشـین ما که عمری ست عزادار حسین و حسنیم هستی خویش بدهکار حسین و حـسنیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
اى زمین و آسـمانها سوگـوار غربتت آفـتـاب آسـمـان، سـنـگ مـزار غـربـتت یک بقیع اندوه و ماتم یک مدینه اشک و خون سینههامان یک به یک آئینه دار غربتت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر قدر که میخواست گدا، شاه کرم داشت آن قدر که پیش کرمش، خواسته کم داشت دلخـوش به نفـسهای مسیحـایی او بود شبهای مدینه که فقط غربت و دم داشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
طومار جان جنّ و بشر پاره پاره گشت قرآن به چشم اهل نظر، پاره پاره گشت بیپـرده چون به شرّ گـروهی بـشرنما صد پرده از حریم بشر پاره پاره گشت شرزد شبی شراره ظلمت به قلب نـور دل از سپیده، وقت سحر پاره پاره گشت آبی به جای رفـع عـطش ریخت آتشی بر دل، که تا بروز شُمَر پاره پاره گشت از قـلب کلّ هـستی و از پـیکـر وجـود آتش گرفت جان و جگر پاره پاره گشت دردا که از سپهر بنیهاشم، آن که بود یک مه دو جا به ماه صفر، پاره پاره گشت یک جا به زهر فتنه و یک جا به تیر کین یک جسم خسته از دو شرر پاره پاره گشت قلبی که بود در اثر زهـر، چاک چاک با تیـر کـیـنه بار دگـر پاره پاره گـشت در پیش چشم آن همه اختر، چنان شهاب بارید تیر شب که قـمر پاره پاره گشت بـاران تیـر بر کـفـن و بر بدن نشـست جیب صدف درید و گهر پاره پاره گشت ای دل دگر مجو هـنر حُـسن، بیحَسَن شـیـرازه کـتاب هـنر پـاره پـاره گـشت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شد از غـم دو طـشت، دلـم پُر ز خـون خونِ جگرم مدام فـرو ریزم از عـیون در حیرتم به زینب مضطر چهها گذشت آن دم که اوفتاد نگاهش برآن دو طشت یک طشت را ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید درآن رأس پرُ ز خون یک طـشت را بدیـد پُـر از پـارۀ جگـر یک طشت را بدید درآن رأسِ چون قمر برخاست چون ز تاب عطش مجتبی ز خواب برداشت کوزه را که بنوشد دوجرعه آب آبش به کام رفت و دلش پُر شراره شد از زهـر اشـقـیا جگـرش پاره پـاره شد از آه وناله، خـون دل اهل جهـان نمود طـشتی طلب ز زینب قامت کمان نمود آن طشت، پُر ز خونِ دلِ دردناک کرد زینب بدید و از غم او جامه چاک کرد طشت دگر که زینب از آن گشت بیسکون در شـهـر شـام بـود به بـزمِ یـزیـد دون آن دم که رأس پاک شهـنشاه بحر و بر آغاز کرد خـواندن قـرآن به طشت زر برداشت چوبِ کینه یزید از ره غضب کـرد آشـنا به لـعـلِ لبِ شاه تـشـنـه لـب زینب به ناله گفت که ای بیحـیا! مزن چوب جفا به بوسه گه مصطـفی مزن! دارد صغیر تا به صف محشر، شور و شین گاه از غـم حـسن، گهی از مـاتم حسین
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام حسن مجتبی علیهالسلام
از همان روزی که گفتم یا حسین، گفتم حسن یاحـسین را یادمـان دادند با جـانم حسن نیست جزاین هر کجا که میشود روضه به پا میدهد دم فاطمه و میزند پـرچم حسن
: امتیاز
|